آیا به عنوان مددکار میتوانیم کسی را نجات دهیم؟ یا او باید تغییر کند؟

آیا به عنوان مددکار میتوانیم کسی را نجات دهیم؟ یا او باید تغییر کند؟

دوستی میگوید: من دانشجوی رشته مددکاری اجتماعی هستم. زمانی که قدم در این راه گذاشتم، رؤیایی در سر داشتم: رؤیای نجات انسان‌ها و تغییر زندگی آنها. با کوله‌باری از امید و باورهای غلط، پا به دنیای مددکاری گذاشتم. می‌خواستم با قدرت مطلق، سرنوشت افراد را دگرگون کنم و آنها را به سمت مسیر "درست" هدایت نمایم.

اما گذر زمان و تجربیات ارزشمند، دریچه‌های جدیدی را به روی من گشود. فهمیدم که هیچ‌کس قادر به تغییر دیگری نیست، مگر آنکه خود فرد خواهان تحول باشد. رسالت من به عنوان یک مددکار اجتماعی، نه در "تغییر اجباری"، بلکه در "راهنمایی و توانمندسازی" افراد نهفته است.

این دگرگونی در نگرش، مسیر تازه‌ای را پیش روی من قرار داد. درک کردم که مددکار اجتماعی، نقشی فراتر از یک ناجی یا منجی دارد. او حکم چراغ راه را پیدا می‌کند که تاریکی ناامیدی را می‌شکافد و مسیر روشن امید را به افراد نشان می‌دهد.

اما این سفر پرفراز و نشیب، بدون چالش نبوده است. گاه در تلاطم احساسات و ناامیدی‌ها غوطه‌ور می‌شدم، و گاه در برابر پیچیدگی‌های زندگی انسان‌ها دست به دعا برمی‌داشتم. اما در هر قدم از این مسیر، درس‌های با ارزشی آموختم که مرا به مددکاری توانمندتر و انسانی وارسته‌تر تبدیل کرد.

امروز، دیگر آن دانشجوی پرشور و خام نیستم که فقط به دنبال تغییر دنیا بود. اکنون دریافته‌ام که مهم‌ترین تحول، دگرگونی درونی خود من است. با اتکا به خودباوری و باور به توانایی‌هایم، مصمم‌تر از همیشه در این راه قدم برمی‌دارم.

به اشتراک گذاری این مقاله با دوستان


Join the Conversation