
مثال نوشتن نامه به فرشته 6
نوشتن_نامه_به_فرشته
مثال :
بانويي بازرگان مجبور بود براي خريد كالايي به خارج شهر برود، او بايد ساعتها در مه و باران، در كنار شوهر بيمارش كه نمي توانست او را در خانه تنها بگذارد و بناچار بايد او را هم همراه مي برد، رانندگي كند. دوستش به او كلامي را گفت كه او هم آن را براي خود تكرار كرد .او به خود گفت : " از چه مي ترسي؟ فرشته ي نگهبانت با تو خواهد بود."
پس از سفر زن به دوستش گفت : " انگار واقعا" در تمام سفر فرشته اي همراهمان بود. همين كه از شهر بيرون رفتيم باران بند آمد و هوا آفتابي شد.حال شوهرم بسيار خوب بود و پرسود ترين سفر كاريم بود! "
مثال :
تجربه ي یکی از دوستان.
سفري طولاني و گردشي به اصفهان و شيراز و يزد در پيش داشتيم و همه جا باراني و به شدت سرد بود. هواشناسي اعلام كرده بود كه هوا خراب خواهد بود. اما ما فرصت نداشتيم كه سفرمان را به زمان ديگري موكول كنيم. ما مدام فرشته ي نگهبان را صدا مي كرديم و از او بهبود شرايط آب و هوايي را مي خواستيم تا مانع خراب شدن سفر ما و تلف شدن وقتمان بشود. شايد باور نكنيد اما در كل سفر كه سه هفته بود حتي يك روز هم هوا بر خلاف ميل ما نبود. باور كنيد حتي از خود مردم شهر مي شنيدم كه متعجب بودند. هر شب اخبار اعلام مي كرد كه هوا خرابتر مي شود. صبح كه بيدار مي شديم همه جا پر از ابرهاي سياه بود اما به محض اينكه ما پايمان را از هتل بيرون مي گذاشتيم آفتاب مي شد. به ياد دارم كه يكبار كه مي خواستيم سه ساعتي را در هتل بمانيم و استراحت كنيم ، من گفتم حالا اگر قرار است باد بوزد، و باران پر بركت ببارد عيبي ندارد ، اما فقط براي همين سه ساعت! پايمان را كه د اخل هتل گذاشتيم، آسمان تيره و تار شد اما به محض اتمام سه ساعت، زماني كه ما مي خواستيم براي گردش بيرون برويم، همه چيز آرام گرفت! جالب تر اينكه به محض خروج ما از هر شهري، باد و باران شديد شروع مي شد و اين قضيه من و همسرم را به شدت متعجب و شكرگذار كرده بود! آن وقت براستي باور كردم كه انسان مي تواند به لطف خدا،به باد و باران و آسمان حكم براند به شرط اينكه خودش و لطف خدا را باور كند!