profile image

شاگرد و استاد نقاشی

Dr.H mohammadi-
0
0
38

روزی شاگردی پیش استاد نقاشی‌اش رفت و گفت: «استاد! من نقاشی‌ام رو تموم کردم. می‌خوام بدونم که در چه سطحی هستم. می‌خوام مردم نظر بدن.»

استاد کمی فکر کرد و گفت: «باشه، این کار خوبیه. نقاشی‌تو ببر و وسط میدان شهر نصب کن. یه قلم و دوات هم کنار نقاشی بذار و بنویس: “لطفاً اگر ایرادی در این نقاشی می‌بینید، مشخص کنید.”» شاگرد هم همین کارو کرد. نقاشی رو نصب کرد و برگشت.

فردای اون روز، رفت سراغ نقاشی و دید که پر از علامت‌های ضربدر و نوشته‌هایی با انتقاد بود. مردم جاهای مختلف نقاشی رو علامت زده بودن و گفته بودن اینجا ایراد داره، اونجا بده، و…

شاگرد ناراحت و دل‌شکسته برگشت پیش استادش و گفت: «استاد! مردم کلی ایراد گرفتن از نقاشی من. انگار اصلاً خوب نیستم.»

استاد لبخندی زد و گفت: «اشکال نداره. حالا همون نقاشی رو دوباره بکش. این‌بار یه قلم‌مو و چند رنگ هم کنار نقاشی بذار و بنویس: “اگر جایی از این نقاشی ایراد داره، لطفاً اصلاحش کنید.”»

شاگرد با تعجب گفت: «باشه استاد» و رفت و نقاشی رو دوباره کشید و در میدان گذاشت با همون توضیح. چند روز بعد برگشت و دید که نقاشی دست‌نخورده باقی مونده. هیچ‌کس حتی یه نقطه هم اصلاح نکرده بود.

شاگرد با تعجب برگشت پیش استاد و گفت: «استاد! این بار هیچ‌کس چیزی نگفت یا اصلاح نکرد!»

استاد لبخند زد و گفت: «آدم‌ها همیشه در انتقاد کردن پیش‌قدم‌ هستند ، حتی اگر چیزی بلد نباشن. ولی وقتی ازشون بخوای کاری انجام بدن، اون وقته که معلوم می‌شه چند نفر واقعاً وارد و آگاه هستن. یادت باشه همیشه منتقد بودن آسونه، ولی عمل کردن و اصلاح کردن، کار اهل حرفه‌ست.»

ضروری است متعهد شویم که پس از هر بار افتادن، خودمان مسئول التیام زخم‌ هایمان با شفقت و مهربانی باشیم و بازگشت ما به زندگی عادی به نظر دیگران وابسته نباشد...