با افراد قدر نشناس زندگی ام چه کنم؟
گاه در زندگی خود با افرادی مواجه شدهایم که با وجود تمام تلاشها و فداکاریهایمان، قدر زحماتمان را نمیدانند و شاید حتی ذرهای قدردانی از ما نشان ندهند. این موضوع میتواند بسیار آزاردهنده و دلسردکننده باشد و ما را به تردید در مورد ارزش خود و نوع نگرشمان به کمک کردن به دیگران وا دارد.
من نیز به عنوان یکی از شما، مدتی است که با این چالش روبرو هستم. بارها و بارها برای کسی که به او اهمیت میدادم، فداکاری کردم و از هیچ تلاشی برای خوشحالی او دریغ نکردم، اما در نهایت با بیتفاوتی و بیقدری او مواجه شدم.
این موضوع مرا به فکر فرو برد و در نهایت به دو باور کلیدی رسیدم که میخواهم آنها را با شما به اشتراک بگذارم:
باور اول: کمک کردن را بدون انتظار و برای جلب توجه انجام ندهیم.
گاهی اوقات، ما به دلیل نیاز به تایید شدن یا جلب توجه دیگران به آنها کمک میکنیم. این نوع کمک کردن نه تنها از روی خلوص نیت نیست، بلکه میتواند انتظارات و توقعاتی را در ما ایجاد کند که در نهایت منجر به ناامیدی و رنجش خاطر میشود.
به جای این کار، سعی کنیم با انگیزههای عمیقتر و از روی عشق و محبت واقعی به دیگران کمک کنیم. این نوع کمک کردن بدون انتظار و منت، به ما آرامش و رضایت بیشتری میبخشد و روابطمان را بر پایهای محکمتر از صمیمیت و احترام بنا میکند.
باور دوم: بعد از هر کمکی، ابتدا خودمان قدرشناس خودمان باشیم و منتظر سپاسگزاری آن شخص نمانیم.
گاهی اوقات، ما آنقدر منتظر سپاسگزاری و قدردانی دیگران هستیم که فراموش میکنیم خودمان نیز باید از خودمان قدردانی کنیم. کمک کردن به دیگران، چه با قدردانی و چه بدون قدردانی، یک عمل ارزشمند و نیکوست و ما باید به خاطر این کار خودمان را تحسین کنیم.
به جای اینکه منتظر تایید دیگران باشیم، بیاییم به خودمان بگوییم: "من کار درستی انجام دادم. من به کسی که نیاز داشت کمک کردم و این حس فوقالعادهای است."
داستان آموزنده:
روزی روزگاری، باغبانی بود که با عشق و علاقه به گلهای خود رسیدگی میکرد. او هر روز صبح با طلوع خورشید از خواب بیدار میشد و به باغ خود میرفت و گلها را آبیاری میکرد، علفهای هرز را میگرفت و به آنها عشق و توجه میداد.
یک روز، باغبان در حال آبیاری گلها بود که متوجه شد یکی از گلهایش پژمرده شده است. او با دقت به گل نگاه کرد و متوجه شد که به شدت به آب نیاز دارد.
باغبان با ظرافت تمام، گل را آبیاری کرد و با دستان خود برگهای پژمرده آن را نوازش داد. روزها گذشتند و به مرور زمان، گل دوباره شادابی خود را به دست آورد و شکوفا شد.
اما باغبان هرگز منتظر تشکر و قدردانی گل نشد. او میدانست که وظیفهاش مراقبت از گلها است و از انجام این کار لذت میبرد.
دوستان عزیز،
بیایید ما نیز مانند باغبان این داستان باشیم. با عشق و علاقه به دیگران کمک کنیم و منتظر تایید و قدردانی آنها نباشیم. قدرشناسی گلی است که در باغ وجودمان میشکفد و زیبایی و عطر دلانگیز آن، زندگی خودمان و اط